زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
آهم، که شعـله بر جگـرِ غـم کشیدهام اشکم، که قطره قطره به پایَت چکیدهام آئینهام، که زخم ترَک خوردهام زِ سنگ سـروَم، که سایبـان شده قـدِ خـمیـدهام ای تلِّ خـاکِ غـرقِ به خـونِ بـرادرم بـاور نـمیکـنـم به کـنـارت رسـیـدهام نقـشِ هـزار ضربتِ دشـمن گـرفـتهام طعـمِ هـزار سنگِ سـتم را چـشـیدهام یادم نمیرود که در آن روز در پِیات صد بـار این مسـیرِ سـیـه را دویـدهام یـادم نـمیرود که در آن شـام از تنت صد تیغ و تیر و نیزه و خنجر کشیدهام اکـنون رسـیدهام که ببـوسم دوبارهات آه ای گـلـو بـریـده کـجـایی؟ بُـریـدهام |